"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

خب یکم چرت و پرت بگم!! 

مامانم وقتی فهمید یارو 400 تومن پولمو خورده کلی نفرینش کرد که الهی سه برابر ضرر کنه

منم گفتم نه مامان جان اینجور نگو.. اون اگه ضرر کنه چی به من میرسه..حالا نمیگم آدم خوبیم هاا ولی خدایش اصلا نمیتونم کسیو نفرین کنم..همون روز سر نمازم از خدا خواستم به دل اون خانمه بندازه و پولمو بده چون واقعا زحمت کشیده بودم براش..دیگه پرونده ی این قضیه رو بستم گذاشتم کنار و شد یه تجربه برام!!

!!

تقریبا اوایل هفته بود یه پسری به اسم بهزاد بهم زنگید و ازم خواست تو کار پروژش کمکش کنم و منم با کمال میل پذیرفتم! حالا این آقا که البته ایشونم دبیر تاریخ هستند،دیشب پیام داده که اشکالی نداره شمارتونو به چندتا از دوستام دادم؟!گفتم نه مشکلی نیست...دیگه این آقا شروع کرد به پیام دادن تا 3 شب، منم وسط پیاماش خوابم برد!میگفت من ندیدمتون ولی بدجور باهاتون آروم میشم  اینم روش مخ زنیه!! منم هی الکی میگفتم لطف دارید بزرگوارید و اینا!!!صبح ساعت 9 بیدار شدم دیدم ساعت3.30 پیام داده بیا تلگراممنم جوابی ندادم بهش..

!!

هوا خیلی سرده اینجا(8-)..من دلم میخواد تو این وقتایی که هوا سرده برم بیرون و سرما تا پوست استخونم بره بعدش برگردم خونه کنار بخاری چای داغ بخورم که البته همراه با یار ولی خوب من که یاری ندارم!! و با دوستامم دلم نمیخواد برم پس احتمالا فردا تنها برم! 

 

+ چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۸ 17:17 خانومِ سین :) |