"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
روز یکشنبه بعد باشگام رفتم تنهایی یکم پیاده رویی کردم هوا هم بشدت سرد بود ولی چسپیداا
من کلا این مدلیم هوا برام مهم نیست چ جوریه ولی هر ازگاهی تنها خودم میرم بیرون و پیاده رویی میکنم و به رویاهام و اهدافم فکر میکنم
ی نمایشگاه کتابم تو یکی از کتابخونه ها گذاشته بودن اونجام ی سری زدم ولی حتی ی کتابم تو زمینه کامپیوتر نداشتن واقعا خسته نباشن !!!! بعدش دنبال کتاب شاهزاده کوچولو میگشتم که اونم نبود هیچی دیگه برگشتم خونه تو مسیرمم یه کتابفروشی بود اونجام سر زدم گفتن تمومش کردن
خسته برگشتم خونه ارین برادر زادمم اومد خونمون و ناچارا باهاش فارسی ویکم ریاضی تمرین کردم نسبت ب قبل ی خورده بهتر شده ولی بازم تو خوندن کلمات مشکل داره و املاشم قابل قبوله امیدوارم پیشرفت بهتری داشته باشه
امشبم خواهر وسطیم با شوهرش اومدن اینجا و خواهرمم قراره چند روزی اینجا بمونه
تو جام دراز کشیدم و اهنگ گوش میدم و ب آیندم فکر میکنم
+شدم ۶۵ کیلو یعنی افرین به خودم
++خدایا میخوامت زیااااد
+++این رمز ی بار مصرف بانک ملی چقد مزخرفه🖐😐