"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

دیشب همش دعا میکردم مامان مریض نشه.

صبح ساعت ۹ بلاخره بیدار شدم و دیدم مامان داره زیرزمینو جارو میزنه گفتم لابد حالش خوب شده.ولی اشتباه میکردم

خواستم نرم باشگاه ولی بامغزم کلنجار رفتم و اماده شدم ساعت ۱۰ و ربع رفتم،۱۰ و نیم اینا رسیدم.

قبل رفتنم ب مامان کلی توصیه کردم ک کار نکنه و استراحت کنه ولیییی کو گوش شنوا،در نبود من کل خونه رو جارو کرد و غذا درست کرد.

منم تو باشگاه تمریناتمو رفتم و برگشتم خونه.

مامان رفت حموم من دوش نگرفتم اوایل پریودیمه فعلا لکه دارم.

فالورامم که هی ریزش داره،ی استوری گذاشتم هییی ویوش شاد تا الان ۷۰ شده باشه.

ناهارو بدون مامان خوردیم و کارا رو انجام دادم،مامانم ی کم استراحت کرد.

منم ی ربعی خوابم برد،بابامم مشغول کارای تعمیرات دفتره الان در مرحله کارای برقشه.ب گفته خودش زیاد نمونده و پول کم اورده.

یعنی امسالم اماده نمیشه😭باز باید بو پا و...تحمل کنم با این چندغاز پولیم ک بهم میده ول کن..چیزیم بگم کلی توهین و داد و بیداد میکنه‌.

ی کم اینستاگردی کردم و ناامید از اینکه فالورام ریزش پیدا کرده پستی ندارم ک بزارم و....

اومدم پای سایتم ی کم روش کار کردم که موقع شام شد،نزاشتم مامان کاری بکنه برای خودم و داداش برتج درست کروم برای مامان برویش و بابام تخم نرغ آبپز،کارا انجام دادم همزمان جومونگم میدیدم.

ساعت ۱۰ کارام تموم شد.

مامانم اب ریزش داره و بدن درد شیاف گذاشت،امیدوارم زود خوب بشه.

فردا نمیره خونه مامان بزرگ ،فکر کنم عقدم داشته باشیم.

فردا قراره رئیس جمهور جتاب ع.ن اقای رییسی .....بیاد کردستان،فرودگاه شهر مارم افتتاح کنه.

بدرک واصل شن انشالا همشون.

پفک خرید داداشم برام،برم بخورم وفیلم و بعد مسواک و شیر و خواب‌

+ چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ 23:55 خانومِ سین :) |