"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
هی ب خودم میگفتم برسم به این عدد پست یعنی کجام.
همون همیشگی😁.
صبح ساعت ی ربع به ۹ بیدار شدم و رونوشت ی خانمو آماده کردم و ساعت ۹ و ده اومد تحویل گرفت و سریع رفت،بعد رفتن اونا صبحونه خوردم و کل روز رو با سردرد طی کردم.
یه خانمم اومد اجراییه صادر کردم،این روزا فکر کنم ۷ تا اجراییه صادر کردم..
ی پست راجع به لاتاری گذاشتم و مثل همیشه ۱۶ تا لایک خورد. و این تعداد عصبی و نارحتم میکنه دیگه نمیدونم چی بزارم.
بعد ناهار،مامان با کمک داداش فرش اتاقمو ک برعکس انداخته بودیم رو درست کردن و منم ب سختی ی کم خوابیدم بیدار شدم جومونگو ببینم ک برق قطع شد تا ۸ و نیم فقط پنج دقیقه اخرشو دیدم. بعد شام چون سر درد داشتم سریع خوابیدم و فردا هم میان برای طلاق.