"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

دیروز که چهارشنبه بود قرار بود برم رادیولوژی و از دندونام عکس کامل بگیرم که یه کار راه اندازی سایت داشتم و نرفتم و گذاشتم برای پنج شنبه و خواستم قبل رفتن به مطب دکتر ،رادیولوژی برم.

کارمو انجام دادم و بعدش اینستامو چک کردم که استوری دوستمو دیدم یه اعلامیه زده بود،هی تو دلم خدا خدا میکردم اونی نباشه ک فکر میکردم،بهش دایرکت دادم که دیدم بـــلـــــه!! همونه..داداش همون دوستم که منشی دوندونپزشکه  خیلی حالم گرفته شد،

یه پسره 17 ساله که خودکشی کرده بود اونم با طناب!!!،خودشو خفه کرده بود.

بعد شنیدن این خبر خیلی شوکه شدم تو اتاقم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد

از مطب بود،منشی جدیدش گفت دکتر مشکلی براش پیش اومده نوبت پنج شنبه ات کنسله،برای دوشنبه ساعت 10:30 بیاید.

حدس میزنم بخاطر داداش دوستمه،ولی ربطیم بهم ندارن دوستم و دکتره

***

امروز پنج شنبه مادرم رفت خونه مادر بزرگم،منم مابقی کارامو انجام دادم و بعد نهار رفتم مراسم داداش دوستم..تو مسجد تا منو دید زار زار گریه میکرد منم گریه ام گرفت..

خیلی دلم براش سوخت ،همه صورتشو زخمی کرده بود و زجه میزد،بغلش کردم و دلداریش دادم ولی راستش خودم به هیچکدوم از حرفام اعتقادی نداشتم...حالش افتضاح بود..برام ماجرا رو تعریف که چی شده بود داداشش اینکارو کرد!

از مسجد اومدم بیرون..دلم گرفته بود،حالم افتضاح بود..حوصله خونه رو نداشتم..زنگ زدم دوستم که باهم بریم بیرون..رفتم خونه لباسامو عوض کردم یه رژ زدم و با  دوستم (دل..) رفتیم بیرون..

خندیدیم..گفتیم..پیاده روی کردیم..بستنی خوردیم و  برگشتیم خونه

 

+یاد دوستم که میوفتم حالم گرفته میشه،خدا بهشون صبر بده

++آهنگ #کاش از رضا بهرام رو گوش میدم و بعدش فیلم #عصبانی_نیستم رو نگاه میکنم!

+++خواهرم زنگ زده میگه بچه ها بهونه میگیرن،فردا میایم خونه تون...

+ پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۸ 23:52 خانومِ سین :) |