"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
خوووب
در حال خونه تکونی هستیم..داداشم پنج شنبه شب ساعت دو از همدان برگشت..گوشی منم دستش بود..البته گوشی خودشم درس کردیم😑
تا داداشی در همدان بسر میبرد من و مامانم اتاقشو تمیز کردیم کامل.اتاقش شده عین ی دسته گل😁.حالا از وقتی اومده هی میگه سمیه اینو باز نکردی بخونی..اینو چی..اونجارو چی🤣منم میگفتم نه ولی الکی میگفتم همه خاطرات و اهداف و..خوندم🤭
دیروزم اتاق منو تمیز کردیم با مامانم.
بدیه خونه ی ما اینه کلی کتاب داریم گردگیری کردن این همه کتاب خیلی طاقت فرساست😭
الانم مشغول تمیز کردن اشپزخونه ایم..گلیمشو صبح مامانم با داداشم شستن الان ظرفارو میشورم که درد پریودیم امونمو بریده نتونستم ادامه بدم..تو اتاقم دراز کشیدم و قرص خوردم یکم بهترم.😭😞
کاش زود خوب میشدم اگه خوب نشم مامانم همه کاراشو خودش انجام میده..عادت بد مامانم همینه دیگه صبر نمیکنه من خوب بشم خودش دست ب کار میشه اصلاااا به فکر خودش نیست ی ذره مراعات نمیکنه ی ذره ب فکر کمرش و پاهاش نیست..وسایل سنگین بلند میکنه منم هرچی بهش میگم و عصبی میشم میگه نه بخدا اصلا سنگین نیست..دقیقا نمیدونم از نظر مامانم چی سنگیه..😁
خدا برام نگهش داره..برام چای نبات اورده بخورم دردم کمتر بشه.
کاش فقط ی ماه من بدون درد بسرمیبردم😭
+درد دندونم یکم بهتر شده☺
++سومین پست با گوشی😁