"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

امروزم روز خوبی بود..ما دیروز عیدمون بود🤭

۱.با سمیرا و دوستم پری که چهار سال بود ندیده بودمشون رفتیم پارک 

از خاطراتمون گفتیم خندیدیم..متاسفانه اونا جفتشون بیکار بودن.

۲.پارسال ی پست گذاشتم که بابام پروستاتش بزرگ شده بود..چند روز پیش مجدد رفت دکتر و ازمایش و سونو و اینا که خداروشکر اندازه کوچک شده..خدارو صد هزار مرتبه شکر.

۳.اون اقاییم که پسرعموم باهاش تصادف کرده بود از کما اومد بیرون و به هوش اومد وارد بخش شده که بازم خداروشکر.

۴.الانم میخام برم  کار تایپم مونده باید تا امشب تمومش کنم و تحویل مشتریش بدم❣

۵.در انتظار ی اتفاق جدید و حال خوب کنم..کاش می افتاد.

+ دوشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۸ 21:19 خانومِ سین :) |