"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
صبح یه خوابی دیدم ...خواب دیدم رفتم حج اونجا با یکی همسایه هامون ک فوت کرده منتظر نماز صبح بودیم..یه ندایی اومد بهم گفا برو دست بزن به اون کعبه سریع برو وقت نداری،هرچی دعا و ارزو داری بگو برآورده میشه،منم سریع رفتم دست زدم و دعامو گفتم..
بیدار ک شدم ساعت ۶ صبح بود..کل امروزو درگیر خوابم بودم..
تو اتاقم دراز کشیدم،میترسم زخم بسار بگیرم،همچنانم بابام باهام قهره..بلاخره مجبوره برای کارای دفترش باهام حرف بزنه
ساعت ۸ شب ابجیم از شهرشون اومد اینجا.دیشبم خواهر بزرگم و داداشم اومده بودن پیشم.
خواهرم ک اومد گفتم زنگ بزنه به دامادمون چون اون آدم مذهبیه با افراد مذهبی و باسوادی در ارتباطه،خوابمو گفتم تا تعبیر کنه.
الان زنگ زده میگه خوابت خیلی خواب خوبیه و تعبیر خوبی داره..انرژی مثبت خوبی گرفتم :))))
و اینکه نسبت به مرداد ماه خیلی حس خوبی دارم خیلی زیاد.
خدایا شکرت.