"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
پری شب رئال بازی رو برد و قهرمان لیگ اروپا شد و بسی خوشحال شدم :)
دیروز همین موقع بود مراجعه کننده ی طلاق داشتیم،کارای ثبتش که تموم شد سر مهریه دعواشون شد یعنی نزدیک بود همو بزنن،(داداش دختره با پسره)
اینقدر ترسیدم منکلا اینجوریم یه دعوای کوچیک که میشه تپش قلب می گیرم..با وساطت بابام به خیر گذشت..
بعد رفتن اونا،ما نهار خوردیم و رفتیم خونه داداشم،چون قرار بود دو تا از عمه هام بیان پیش هانیسا خانم.
دوتا عمه هام و با یکی از دخترای عمم اومدن،کل مهمونی رو عمم برای شوهرش که فوت شده بود گریه میکرد.
عمه ی اولیم یه میلیون،اون یکی عمم 500 هزار و دختر عمم 200 هزار دادن به هانسا خانم...وای اینقد خوشگله دخترمون
الانم برم به ادامه ی کارام برسم..
+یادم رفتم بگم بلاخره اون قسمت از ویدیو رو که متوجه نمیدشم با تکرار زیاد یادش گرفتم