"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

دیروز با خواهرم و مامانم رفتیم بازار،قرار نبود چیزی بخریم واسه همینم مامانم کارتشو باخودش نیاورد

خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم،رفتیم دوری بزنیم..دیگه همینجوری رفتیم تو یه مانتو فروشی ،مامانم از یه مانتو خوشش اومد..منم گفتم باید بخری بعدا پولشو بده

460 تومن شد،براشم یه شال گرفتم 100تومن اومدیم خونه به اصرار خودش 300 تومن ازش گرفتم مابقیشم گفتم خیلی وقتی پولی ندادم ،نمیگیرم ازت..

همون دیروزم دایی کوچیکم فروشگاه لباسشو افتتاح کرد،تا ساعت 1 شب مغازشون باز بود..

احتمالا مام این روزا یه سری بریم مغازشون...داییم فرهنگیه و پولدار،اینم فروشگام گذاشته واسه پسر11 سالش که از الان یاد بگیره....این داییم خیلی به فکر خانوادست و اقتصادی فکر میکنه،خوشم میاد از این رفتارش...

داداش دومیم که چند وقت پیش ماشین رواشو با ماشین تیبا2 دوستش معاوضه کرده بود،چهارشنبه معاملشون بهم خورد و ماشینارو پس دادن..الان داداشم میگه ماشین صفر میخرم..انشالا که قسمتش بشه..

همینا دیگه

برم به کارام برسم و شبم برم حموم :)

+ جمعه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۱ 13:55 خانومِ سین :)