"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
بلاخره وقت شد بیام و بنویسم.
روز شنبه 00/9/13
شبش 5 صبح خوابم برد،صبح ساعت 8 و ربع بیدار شدم و به بابام گفتم به خانمه زنگ بزنه بیاد برای اثرانگشت تا برگ اجراییشو چاپ کنم من باید برم نوبت آرایشگا دارم،حالا بابام انگار نه انگار رفت نانوایی :| منم عصبی.....بیدار شدم صورتمو شستم و موهامو ک خیس بود سشوار کردم ساعت شد 9 و رخت و خوابارو جمع کردم و مامانم یه کم حالش بد بود،دوباره زنگ زدم به بابام این بار لحنمو تندتر کردم،بابا اومد و زنگ زد به خانمه و صبحونه خوردم و شد ساعت 10 و آرایشگره زنگید که چرا نیومدی..منم سریع کارای اجراییه رو انجام دادم حالا بمونه چقد غر زدم،رفتم آرایشگا از ساعت 10 و نیم تاااا 5 عصر طول کشید،نهارم نخورده بودم.
کارم که تموم شد همه اینقد از موهام تعریف کردن که اصلا نگم براتون آرایشگره مدام فیلم و عکس میگرفت :)
بعدش برگشتم خونه دیدم خونه منفجر شده اصلا،مامانم سرماخورده بود برده بودنش دکتر،رخت و خواب وسط هال پخش بود،آشپزخونه افتضاح بود،ظرفا تو سینک تلمبار شده بود،سفره پهن بود یعنی داشتم سکته میکردم...خودمم خسته و گرسنه.
یه نیمرو زدم بر بدن و یه دمنوش برای مامی آماده کردم یه ساعتی چُرت زدم و بیدار شدم افتادم به جون خونه و شام سوپ پختم خلاصه ساعت 11و نیم تموم شدم. و ی کم کارای خودمو انجام دادم و خوابیدم.
سه روز نباید برم حموم و موهام باید باز باشه ،احتمالا چهارشنبه برم شامپو و ماسک و اینا بخرم.امیدوارم گرون نباشه
هزینه کراتینم شد1،850،000 که قطعا با شامپو و ماسک های مراقبتی که باید بخرم میرسه به دو و خورده ای.
مامانم تا ی کم حالش خوب میشه بلند میشه خونه رو تمیز میکنه باز حالش بد میشه :| هرچیم میگم نکن میگه نهههه خونه کثیفه.
الانم باز حالش بده،آریا هم اومده اینجا..خان داداشمم اینجاست شاید باورتون نشه ولی خونشون هنوز تموم نشده کاراش!!!!!!!
+ساحل و پسر دایی مراسم نمیگیرن و به جاش امروز رفتن ترکیه ،ساحل از بلیطاشون استوری گرفته بود
++باز از کارام عقب افتادممممم و این عصبیم میکنه.
+این نیز عکس قبل و بعد موهام