"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

 

 

پس از بازگشت غرورآفرینانه از خونه ی خواهری تصمیم گرفتم یکم درس بخونم فعلا در حدِ تصمیمه!

اون شب خونه ی خواهرم تا 7 صبح نخوابیدم اینقد حرف زدیم که نگید!!!!

دیروز که اومدم خونه کلا خواب بودم شبشم فوتبالو دیدم پرسپولیس باخت و صعودش ب مرحله ی بعد بازیهای آسیایی سخت شده

امروزم داداشم بعد یه ماه رفت مدرسه و الان نشسته داره با حرفاش مغزمو میخوره 

دیگه اینکه میخام یه هزینه بدم تا برای کارم تلبیغ کنن تو اینستا امیدوارم ضرر نکنم :)

میرم که نهار بخورم

+برف داره میاد و هوا بشدددددت خیلی زیاد سرده منم که سرمایی!!

+ سه شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۸ 14:27 خانومِ سین :) |