"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
عروسی پسرعمومو رفتیم و برگشتیم هرچند تو مسیر پر از استرس بودم ولی خب خیلی خوش گذشت،کلی رقصیدیم...این سری زن داداش بزرگم نیومد نمیدونم چرا،خواهرامم نیومده بودن..
ابجیم کمر درد داشت و شوهرشم ادم مذهبیه اصولا این جور مراسما ک مختلطه نمیان،اون یکی خواهرمم راش خیلی دور بود..نیومدن دیگه..
پسرداییم یکشنبه شب اومد برای ازمایش خون،من برگشو نوشتم براش،هی چرت میگفت که دستت نحسه قشنگ بنویس و اینا.خوشم نمیاد ازش..
دیروز یعنی دوشنبه روز اول پریودی و درد شدید همیشگی،بعداز ظهرش با فرناز رفتیم بیرون کلی حرف زدیم و خوش گذشت...
خان داداشم خونه مسکن مهرشو فروخته و با کلی وام و منم بهش پول قرض دادم ی جای بهتر ی واحد خریده،دو هفته ای میشه مسکن مهرشو تحویل داده ،ولی خونه جدیدشو تحویلش ندادن تازه امروز اون یارو کلیدارو بهش داده از فردام طفلی باید بره دنبال تعمیرات خونه..دلمم برای خان داداشم میسوزه خدا بهش کمک کنه..حالا تو این مدت وسایلشون خونه یکی از دوستاش بوده،زن داداشمم خونه مادرش،داداشمم نهاز و شامو میومد اینجا شبا میرفت پیش وسایلش..
امشب ارین رو اورد اینجا الان کنارم خوابیده..کاش زودتر تموم بشه این قضیه!
+دیشب خواستم فراموشت کنم ولی نشد حتی برای یک دقیقه ..کجایی تو نامرد :)
++ گفتینو رو نصب کردم حرفی داشتید اونجا بگید 😌