"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

لعنت بە این زندگییی،لعنت بە همە چی تا میام خوشحال باشم همە چی خراب میشە...ولی بە خودت قسم حتی فکرشم نکن ک بیخیال بشممم...

 

امروز ساعت ۸ بیدار شدم،۵ ساعت خوابیده بودم،طبق معمول مامان رفت خونه مادربزرگ و من داداش کارای عقد رو انجام دادیم و مشتریا رفتن..

بعد از ظهرش رفتیم خونه ی ژاله،من شیرینی خریدم و یه روسری که خیلی وقت خریده بودم و ازش استفاده نکرده بودم و براش بردم :)

و اومدم خونه و....

آخ دنیا

+ پنجشنبه یکم مهر ۱۴۰۰ 22:41 خانومِ سین :)