"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

آقاااا روز چهارشنبه مامان بابام رفتن برای بار دوم واکسن زدن

که متاسفانه باز مامانم حالش بد شد و الانم خوابیده.

امروز صبح ک بیدار شدم مامانم حالش بد بود منم نصف کارامو انجام دادم و رفتم سوپ درس کردم و خونه رو تمیز کردم

بعدش دیگه طاقتم نیاوردم به ب پیام دادم تو اینستاااا...وای اینقد رسمی حرف زد اینقد رسمی حرف زد که اصلا تعجب کردم خودم

بهش گفتم میتونید کمکم کنید ؟گفت:اگه در راستای قانون باشه بله!!!!!!!!! پشمام ریخت با این جملش، اینقد بهم برخورد، یعنی چی آخه؟

بعدش درخواستمو گفتم،اونم شماره موسسه رو داد گفت تماس بگیرید با اونا

هیچی دیگه اینقد نارحت شدم ک فکر کنم اشکمم در اومد..همینجوری داشتم خودمو سرزنش میکردم که دیدم ی اس از ب برام اومده

که وای ببخشید پیج دست ادمین بوده و لطفا باخودم تماس بگیرید .و دوبار زنگ زد بهم جوابشو ندادم

بعد نهار و جمع کردن سفره و شستن ظرفا،زنگ زد دوباره جواب دادم

اولش عذر خواهی کرد و گفت ادمین داداشمه بهش گفتم اگه دوست نزدیک یا کسی پیام داد بهم اطلاع بدن پیاما از طرف من نبوده

منم سرسنگین گفتم باشه بعدش گفت شب باهاتون حرف میزنم الان بیمارستانم،بهتون میگم چبکار کنید،

منم به طعنه گفتم فقط در راستای قانون باشه خندید و حدافظی کردیم و قلبم رفت براش و مامانمم فهمید :))

+ای وای برمن :))

+ جمعه پنجم شهریور ۱۴۰۰ 18:55 خانومِ سین :)