"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

امروز با مونا رفتیم پیاده رویی از شش رفتیم تا هشت و نیم

همه جا بسته بود یه فروشگاه رفتیم اندازه ی ۲۰۰ تومن خوراکی خریدم 

و اومدم خونه ک متاسفانه با بچه های برادرم و خواهرم مواجهه شدم

امیدوارم زود برن

 

+همچنان تو رو میخام از خدا و به هیچ انرژی منفی گوش نمیدم..لطفا بیا

+ بعدا نوشت (ساعت ۲۳:۱۶):

داداش بزرگم و دامادمون دارن راجب شورا حرف میزنن و میگن همشون دزدن یه ادم درس توشون پیدا نمیشه،اونیم ک آدم حسابی باشه ناچار دزد میشه....غم رو با تک تک سلولام حس کردم...اون اینجور آدمی نیست بخدا آدم خوبیهلعنت به همتوووون

 

+ سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۰ 21:48 خانومِ سین :)