|
"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
چند روزه میخام هی بیام پست بزارم ولی حال ندارم :|
یکشنبه هفته ی قبل (00/1/15) رفتیم دندونپزشکی مامانم دندوناشو اوکی کرد..بعدش منم رفتم درمانگاه گوشمو سوراخ کردم و یه گوشواره طلا خریدم800 تومن که فعلا نباید تو گوشم بزارمش و با درد پریودی روزمو به سر بردم
روز دوشنبه صبح ساعت 9 یه خانمی زنگ زد ،به مامانم گفت که با دخترتون کار دارم..منم خواب بودم هنوز ویندوزم بالا نیومده بود رفتم پای تلقن و هیچی نفهمیدم از صحبتاش
فقط اینو فهمیدم گفت شمارتو بده شرایط کارو برات توضیح بدم من شمارمو دادم و خوابیدم..
خلاصه بگم این خانم خیلی مشکوک بود نمیدونم کی بود ولی میگفت مارو میشناسه و دکتره آزمایشگاست تو سنندجه و میخام بیام سقز کار کنم توم بیا تو آزمایشگاه برام کار کن و یکم سوال پرسید ازم منم گفتم وقت نمیکنم اینا گفت حالا یه کاریش میکنم...شب پیام داد برو تو اتاقت عزیزم پیام بدیم بهمدیگه تابلو شد مشکوکه گذاشتمش لیست رد..
دو روز بعدش یه شماره ناشناس هی زنگ میزد پیام داد" گفت من رضام شما رو دیدم نیتم پاکه و..." اینم سریع بلاک کردم![]()
بعد دیگه خبری نشد ازشون.
روز جمعه(00/1/20): عصری با مامان و بابام رفتیم روستا خونه عمو بزرگم ،زن عموم چشاشو عمل کرده بود..واااای اونجا دخترعموم فقط از نامزدش میگفت برام مخمو خورد واقعا...
شنبه و یکشنبه :رفتیم به دل طبیعت یعنی فکر کنم بعد از 7 ماه بیشتر بود نرفته بودم بیرون...رفتم بالای یه تپه و تنهایی نشستم و حال کردم..عکسشم میزام پایین پست..
از اونجایی که ما طبق عربستان روزه می گیریم امروز اولین روز ماه مبارکه و ما روزه ایم :) الانم برم حموم
وتمام
