"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

نوشتن چقد خوبه :)

 

 

 

 خوب از کجا شروع کنم

اول اینکه پروژم اواخر شهریور ماه تموم شد و لیسانسمو گرفتم

البته بگم هنوز خیلی از دوستام تموم نشدن و این یعنی اینکه یه قدم از اونا جلوم و ده تا قدم از سایر مردم عقبم

ولی بعدش متاسفانه پسر عمومو از دست دادم یه پسر کوچولوی 5 ساله بود که افتاد تو آب استخر و خفه شد این قضیه همه مونو تحت تاثیر قرار داد :(

و دو ماهم مشغول کلاس رانندگی بودم و گواهی ناممو گرفتم بلاخره

یکی دو ماه بعدشم بشدت درگیر کار بودم و با پولی که بدست آوردم خواستم ماشین بخرم که ماشالا قیمتا رفت بالا و چند عدد النگو خریداری نمودم.

************

+صدتا قالب انتخاب کردم که هرکدومو میزدم بلاگفا اخطار میداد تا بلاخره اینو انتخاب کردم بدکم نیست به نظرم

 

+ سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۸ 19:54 خانومِ سین :) |