|
"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
دیروز ساعت 12 ظهر
از خواب بیدار شدم و خودمو اماده کردم و با مامان اینا رفتیم خونه داداش دومی
نهار خوردیم و بعدش مهمونا که رفتن ،(از اونجایی که خونه ی دوتا داداشم و آبجی اولم نزدیک هم هستن) ساعت 5 اینا بود
مامی گفت: سمی بیا دوتایی یه سر بریم خونه آبجیت دلم برای دختراش تنگ شده،منم اوکی دادم و رفتیم
ولی دیگه نزاشتن شام برگردیم،ساعت 12 شب اومدیم خونه ...در کل بد نبود خیلی خوش گذشت
ناگفته نماند اشتهامم مثل سابق شده ![]()
الانم بستم از دیجی کالا رسید![]()
کتاب بیشعوری+مجموعه کتاب من پیش از تو و من پس از تو+دوتا کلیپس کوچولو
و اما یک عدد ماجرا ک باید بگم:
چند روز پیش که دقیق یادم نمیاد کی بود،پسر داییم که همسن خودمه یه استوری گذاشته بود که انگار خیلی بی کسه و دلش پر غصس و اینا
منم ریپلای کردم و کمی حرف زدیم ،بهش گفتم بیخیال دنیا و آدماش رو پای خودت وایسا و از این حرفا،ازم شماره خواست منم بهش دادم که هرازگاهی تو واتس آپ بحرفیم...منه احمق چ میدونستم این بی جنبس اخه،زرت و پرت زنگ میزد،کال،پیام، از دوست داشتن و حسش به من میگفت و قسم میخورد که دوستم داره(وااای الانم که دارم مینویسم عصبی میشم) هی میگه جز تو کسیو ندارم و از این چرت و پرتا،
جدای از این که مطمئنم که دروغ میگه چون خیلی پسره جلف و دختربازیه،ی شخصیت خیلی مزخرف داره،منم بهش گفتم آقا من دلم پیش یکی دیگس و شمارشو گذاشتم لیست رد..یعنی اون شب که گذاشتمش لیست رد رفتم آب بخورم برگشتم دیدم 10 بار تماس گرفته![]()
بعد دو سه روز من یه استوری گذاشتم و فقط با این هدف که ببینم ب سین میکنه یا نه
و سینم کرد البته،حالا پسر دایی استوریمو ریپلای کرد نوشت هیچ وقت نمی بخشمت!!!!!!!!!!!
گفتم وا مگه من چیکارت کردم ولم کن بابا
من اصلا قولی بهش ندادم حتی ابراز علاقم نکردم بهش،قشنگ جواب ردو بهش دادم ولی این جملش اینقد بار منفی داشت که واقعا نارحتم کرد
ولی گور باباش
پسره ی خره بی جنبه
دلم میخاد برم بهش فوش بدم ولی ادبم اجازه نمیده![]()