"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

ساعت دو چهل دقیقه شب و من تو جامم دارم به اشتباهاتم فکر میکنم..

نمیخام راجب حس و حالم بگم زدم ب بیخیالی خودمو

ی گزارش بدم راجب این مدت:

تو این مدت تونستم پس اندازمو به ۳۰ تومن برسونم تقریبا میشه گفت خوبه ...

وسایل ارایشی ک داشتم کلشو خیلی وقته دادم به داماد دوممون ،واقعیتش چون حالم اوکی نبود و حوصله ی پست  و اینارو نداشتم یهویی تصمیم گرفتم بدم اون بفروشه،اون  خودش فروشنده وسایل خانگیه ،گفتم کنارش اینارم بزاره برای فروش

کارای خودمم تقریبا خیلی نامنظم داره پیش میره خیلی از مشتریام کلا قیدمو زدن از بس که بدقولی کردم و دیر پاسخگو بودم :) 

کتاب ملت عشقو امروز تموم کردم و حقیقتا ب دلم چسپید ،چقد دلم برای شمس میسوزه :( خوبه ادم مثل شمس چهل تا قاعده بنویسه برای خودش،شاید منم همین کارو انجام بدم...

از ی موسسه مشاوره گرفتم برای ویزای آلمان،نمیدونم چیکار کنم ..باید بیشتر تحقیق کنم :) 

سونو و آزمایشو انجام دادم و ،متوجه شدم ک کیست دارم و کیستمم پاره شده،الانم دارو مصرف میکنم :)

پریودم و همچنان درد دارم :)

دلم گریه میخاد ولی گریه نمیکنم بسمه دیگه 

فعلا اینا بمونه تا بعد 

+ جمعه دوازدهم دی ۱۳۹۹ 2:52 خانومِ سین :) |