"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"
|
سلام!
بلاخره ایمیلام کار خودشو کرد و مثمر ثمر واقع گردید استادو راضی کردم که از اینجا پا نشم برم اونجا!
یادم باشه یه روز راجبِ این استاد گران قدرمون یه پست بذارم شومام آشنا بشید باهاشون
امروزو با خانواده رفتیم بیرون یه جا نشسته بودیم یه خانواده هم کنار ما بودن وای یه بچه ی خوشگل موشگله مامانی باهاشون بود ذوق مرگ شدم...
یعنی من اینقد عاشق بچه هستم که حد نداره! یعنی یه جا فقط کافیه یه جا یه بچه ببینم دیگه ول کن نیستم نَدید بَدید نیستما فقط عاشقم
هیچی دیگه سریع دویدم از بغل مامانش گرفتم و دلمم نمی اومد ماچ ِ آبدارش کنم..کلی باهاش بازی کردم که آخر سر به زور از بغلم کشیدنش بیرون..یعنی پیش مادرشم نمیرفت
فامیلامون میگن تو اینقد تو آروم کردن بچه مهارت داری چرا یه مهد نمیزنی
میترسم اینقدی که عاشق بچه ی مردمم عاشق بچه ی خودم نباشم
______________________
+میخام آدرس وبمو تغییر بدم گفتم در جریان باشید