"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

دیشب خیلی خیلی خسته شدم.

برای نهار عدسی اماده کردم و بعدش شروع کردم ب جارو کردن خونه و کیک سیب درست کردم..بعدش رفتم سر وقت اماده کردن شام..خورشت مرغ و سالاد شیرازی و... 

از کمر درد داشتم میمردم..تو عمرم اینقد کار نکرده بودم

شب ساعت ۱۲ خوابم برد..ساعت ۸:۳۰😁 بیدار شدم!

سینا پسر عموم روز دوشنبه نامزدی کرد غیر از بابام کسی دعوت نشد..هرچیم بابام ب عموم گفت بزار ی وقت دیگه عموم حرف خودشو میزد!! بچن هردوتاشون..دختر متولد ۸۰..پسرعموم ۷۸!

از اونجایی ک میدونستم مردم شهرم همچینم با فرهنگ و حرف گوش کن نیستن..دیشب مثل سالای قبل مراسم اتش بازی و ترقه اینا مثل همیشه برگزار کردن شهرما ۳ مصدومم داشت..شاید نسبت ب پارسال یه ده درصد کم شد بود ولی...

شهرما تو استانمو اوله از نظر ابتلا ب کرونا با ۷۸ نفر و ۱۱ فوتی😥!!

اینم شد اولین پست سال جدید الانم تو جام دراز کشیدم و پست میزارم..برم برسم ب ادامه ی زندگیم

#عید_همیگتون_مبارک..ایشالا سالی باشه پر از سلامتی و آرامش و پول و عشق برای همه مون!

#حول_حالنا_الی_احسن_حال

+ جمعه یکم فروردین ۱۳۹۹ 9:12 خانومِ سین :) |