"بـه نـام تو که تنها امید روزهای تاریک زندگیمی"

بشدت زیااااااد دلم گرفته و غمینگم

مامانم مریض شده خیلی نگرانشم..صبح بیدار شدم براش سوپ درس کردم و چایی دارچین و چای گل محمدی براش دم کردم و بهش دادم..برای خودمونم نهار کوفته درست کردم...بعد نهار مجدد به مامانم چایی دادم و میوه پوست کندم زورکی ب خوردش دادم..خوابیده..تازه الان کارام تموم شد تو اتاقم دراز کشیدم و نگرانم برای شهرم برای مادرم برای دوستِ پدرم ک کرونا داره...

اینجا اوضاع افتضاحه همه جا تعطیل شده اداره ها و بانکها کلا تعطیله شده شهر ارواح...تو استانمون شهرما اوله از نظر ابتلا ب کرونا..دلیلشم این بود ک روز ۲۰ام بهمن تو یه مسجدی مراسم ختم برگزار شده ک ی نفر مبتلا بوده ب کرونا و همه رو درگیر کرده و شیوع پیدا کرد تازه هفته ی پیش اعلام کردن ک هرکی تو اون مراسم بوده خودشو قرنطینه کنه!..طبق گفته اخبار ۲۳ نفر مبتلا هستن ولی یه دکتر داخلی تو اینستاش میگه تعداد مبتلایان ۴ رقمی شده..

خدایا مریضامونو شفا بده و مواظب پرستارا و دکترامون باش

خدایا بهمون رحم کن که تو مهربانترین و بخشنده ترینی...!!

+میخونمتون ولی حال کامنت دادن ندارم حتی حال تایید کردن کامنتامو هم ندارم حسش نیست..بعدا تایید میکنم #پوزش!

 

+ چهارشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۸ 18:19 خانومِ سین :) |